النا فرشته کوچولوالنا فرشته کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

النا فرشته کوچولوی مامان و بابا

کارهای 8 ماهگی النا جون

النا غذا میخوره النا جونی از فروردین شروع به غذا خوردن کرده  و سوپ رو خیلی دوست داره ولی از فرنی خیلی خوشش نمیاد النا بای بای میکنه سلام میکنه و جدید ترین کارش هم گفتن  آب آب وقتی آب میخواد میگه آب وقتی غذا میبینه میگه به به و اگه یه فرد جدید رو ببینه باانگشت اشارش نشون میده توی حموم خیلی آب بازی رو دوست داره و اصلا گریه نمیکنه   خیلی بغلی شده همش دوست داره بغلش کنی و بازی کنی   بازی جدید یاد گرفته وقتی دست رو جلوی دهنش میگیری صدا های مختلف در میاره خیلی هم بابایی شده و بابا بابا میکنه ادای عطسه کردن مامانشو در میاره خیلی دخترم بامزه اس الهی مامان فداش بشه النا ی من دست زدن ر...
24 خرداد 1392

عکسهای النا در مسافرت عید نوروز 92

النا و مامان جونی وبابا جونی در باغ شاهزاده کرمان نوروز 92   النا خوشگله در باغ کلاه فرنگی شیراز نوروز92  النا و نقش رستم در شیراز     بابا علیرضا و النا جون در باغ ارم شیراز البته من هم( مامانی) پشت صحنه حضور دارم       النا و عشایر در جلوی باغ حافظیه شیراز   ...
24 خرداد 1392

کارهای جدید النا

کار های النا جونی در 7 ماهگی فروردین 92:   النا جونی مامان از فروردین ماه با همه سلام میکنه سرش رو بالا پاین میبره و سلام میکنه دکی کردن رو هم یاد گرفته سرش رو کج میکنه و دکی بازی میکنه نشستن به تنهایی رو تمرین میکنه و براحتی وبدون کمک میشینه کارهای النا در 8 ماهگی اردیبهشت 92: الناجون بابای میکنه وقتی داریم از خونه میاییم بیرون سریع بابای میکنه الان النا با شنیدن آهنگ های تند سریع بالا پایین میره و شروع میکنه به دست زدن با انگشتای کوچولوش اشاره میکنه تعجب میکنه و باصدای اهههههههههههه تعجبش رو نشون میده با دستاش به بقیه میگه بیا جلو الهی مامان فدای قشنگیات بشه عزیزم دوست دارممممممممممممم   ...
4 خرداد 1392

اولین عید نوروز النا

اولین عید نوروز النا جون به همراه مامانی وبابایی و خاله جونی ها و رکسانا جون طهورا جون ومرضیه جون  محمد خاله جون و دایی امین و مامان جونی وبابا جونی  در جزیره زیبای کیش تحویل شد خیلی به همه خوش گذشت چون النای کوچولوی ما امسال در کنار ما بود تا زیباترین سال نو را  با خنده های شیرینش برامون به ارمغان بیاره دوست داریم عزیزم خوشگلم انشاال.. سال خیلی خوبی داشته باشی با سلامتی شادابی و سربلندی ...
15 فروردين 1392

اولين هاي النا

اولين باري كه پاهاي كوچولوشو به اين دنيا گذاشت: 26 شهريور 91 اولين باري كه چشماي قشنگشو ديديم: 26 شهريور اولين زيارت امام رضا : 23 ابان اولين مسافرت خانوادگي:2 آذر به همراه مامان وبابا رفتيم طبس اولين  زيارت امامزاده : 4 آذر 91 امامزاده طبس اولين مجلس عروسي: عقد دايي جون 10 بهمن ولادت حضرت رسول اولین برف زمستونی :21 بهمن خیلی برف شدیدی بود اولين باري كه مرتب ميگفت بابا بابا: 10 اسفند النا 5 ماه و 14 روزش اولین باری که تو روروک راه رفت: 21 اسفند 91     ...
23 اسفند 1391

تولد النا جون

النا جون صبح زود ساعت 6:30 دقیقه مامان رو مجبور کرد که بره  بیمارستان با بابا علیرضا ومامان جونی همه با هم رفتیم بیمارستان بنت الهدی دختر کوچولوی ما ساعت 12:30 دقیقه پاهای کوچولوشو به این دنیا گذاشت و ما رو خیلی خیلی خوشحال کرد .... خدا جون متشکریم ...
12 اسفند 1391

اولين مسافرت به تهران با قطار

امروز چهارشنبه 2 اسفند 1391 ، النا مامانش و همراهي ميكنه تا قوت قلبي باشه  تا مامان امتحان phd رو خوب بده النا به همراه دايي رضا ،الاله جون خاله بهناز وخاله فرنوشي و مامان جون با ماشين دايي رضايي دارن ميرن تهران النا از همين الان با كنكور دادن آشنا ميشه   االنا وخاله جونيها وماماني با قطار برميگردن مشهد امتحان خوب بود چون النا با ما بود و النا براي اولين بار بود كه با قطار مسافرت ميكرد النا جون دوووووووووووووووووسسسسسسسسسسسستتتتت داريم ...
12 اسفند 1391