17 و 18 ماهگی النایی
النای من روز به روز زیبا تر و شیطون تر میشه
خیلی باهوش و زرنگه هر وقت بابا علیرضا میاد خونه سریع میدوه دم در و میپره بغل باباش میگه بابا ژون بعد هم محکم بابا رو بغل میکنه و میبوسه و خودش رو تو دل بابایی جا میکنه
النا به من میگه مامانووو یعنی مامان جون
به خاله ها میگه مامان و به بقیه خانمهایی که دوستشون داره میگه عمه
اسم دایی امین رو قشنگ میگه
دوست داره که همه باهم باشیم همه رو دور هم جمع میکنه یک جا و بعد شروع به بازی میکنه
یه کار جالب:
النا آواز میخونه خیلی تو ژست قرار میگیره و شروع میکنه به خوندن
تشخیص 80 تصویر :
برای دخملیم کارتهای تصاویر گرفتم 80 برگه بود که الان النا میتونه تشخیص بده که هر کدوم چیه مثلا بین 20تا عکس اگه بگی مامان جونی دخترم قطار کدومه سریع نگاه میکنه و با انگشت اشاره میکنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی